حوزه و توليد دانش (2)
حوزه و توليد دانش (2)
انديشيدن دستاورد پيامبر (ص)
البته ناگفته نماند كه جزيره العرب به جهت كشمكشهاي بين ايران و روم، در جايگاهي قرار گرفته بود كه ديگر نمي توانست همچون گذشته زندگي كند. خرده فرهنگهاي سرريز شده از جنگ بين دو امپراطوري بزرگ، در درياي آرام جزيرة العرب، كم و بيش موجهايي آفريده بود. از اين جا و آن جا، اعتراضها سرباز كرده بود. ولي كسي پاسخ گوي آنها نبود. از اين روي، شماري همين اعتراضها را گرد آورده و به عنوان عقل عربي پيش از اسلام تبيين كرده اند. اينها عقلانيت نيست، بلكه سرآغاز، يا نقطه ي شكل گيري عقلانيت است.ضمن آن كه اين اعتراضها موردي بود، نه فراگير و همگاني.
1. داستان پردازي ، زمينه توليد انديشه و پرسش
داستان پردازي، خود خيال برانگيز است. و دليل بر گيرايي داستان، نه واقعيت آن ـ كه اين تاريخ است ـ بلكه، خيال انگيز بودن آن براي شنونده است كه به گونه اي با شنيدن داستان، با قهرمانان آن پيوند برقرار مي كند و به او ارادت مي ورزد و يا دشمن اش مي دارد.
تمامي سوگندها و نيز توجه دادن قرآن، مخاطب خود را به ديدن اطراف خود.در آيات فراوان: كوه، دشت، اسب، شتر و... مي تواند شنونده را وادار به تفكر كند. در قرآن به همه چيز سوگند ياد شده است چون همه آنها ارزشمند و مقدس و داراي معني هستند. در قرآن، افزون بر مهم بودن داستانها و برشهاي تاريخي، فكر برانگيز بودن آنهاست.فكر است كه مي تواند فرهنگ و تمدن بسازد. همين فكر كردنها و به پرواز در آوردن هماي تخيل، خود به خود عقلانيت را به ارمغان مي آورد.
براي گذر از دوره ي جاهلي به مرحله ي عالمي و آمادگي همگاني، براي به حقيقت پيوستن عدالت، آن راهي ستودني است كه پيش از اين، پيشينيان آن راه را رفته و هموارش كرده باشند و به لحاظ تجربي ثابت شده باشد كه كار آمد و سودمند است.راهي كه نبي اكرم (ص) با بهره گيري از قرآن كريم آن را رفته و به لحاظ تاريخي هم، موفق بوده است.
در قرآن كريم، تاريخ جزيره العرب به دو دوره جاهليت و بعد از آن تقسيم شده است.يعني پيامبر اكرم در عصر جاهليت اولي به رسالت برگزيده شد، تا آنان از اين دوره عبور كنند.بايد تلاش كرد تا راهي كه پيامبر براي گذر از جاهليت پيش روي اعراب نهاد، از لابه لاي متون و حقايق غبار گرفته بيرون كشيد. و همه ي تلاش ما در اين كوتاه نوشت اشاره به آن راه است.
در روان شناسي كودك سفارش مي شود كه مانع خيال انگيزيهاي كودك نشويد.خود خيال انگيزي، عقلانيت را در كودك بارور خواهد ساخت.پيامبر(ص) خودي دوران كودكي را در دوره ي جاهلي عرب، روزگار گذرانده است. و او بايد فكر را در اعراب جاهلي زنده كند، تا در آستانه ي عقلانيت قرار گيرند، تا معني و مفهوم عدالت را فهم كنند تا براي به دست آوردن آن بكوشند. حتي جان خود را هم براي به حقيقت پيوستن آن ارزاني بدارند. و پيامبر به اين هدف باشكوه و ارزشمند خود دست يافت.
پيامبر اموري را براي آنان آورد كه آن امور برخلاف روال موجود و روند مرسوم بود.چيزهايي كه براي آنان پرسش پديد مي آورد و آنان را به درنگ وا مي داشت. مواردي را پيامبر براي آنان بيان كرد تا بدان بينديشند.راهي كه پيامبر براي پديدآري انگيزه جهت انديشيدن و بارور شدن انديشه در اعراب در پيش گرفت، بيان اموري بود كه بيش تر آنان را به فكر وا مي داشت و ذهن آنان را به جولان در مي آورد . برنامه پيامبر راهي براي دامن زدن و برانگيختن قدرت فكر در مردم بود. به موارد زير دقت شود:
1. داستان يأجوج و مأجوج:
«و حرام علي قريه اهلكناها انهم لا يرجعون. حتي اذا فتحت يأجوج و مأجوج و هم من كل حدب ينسلون.» (2)
و بر [مردم] شهري كه آن را هلاك كرده ايم بازگشت شان [به دنيا] حرام است. تا وقتي كه ياجوج و ماجوج [راه شان] گشوده شود و آنان از هر پشته اي بتازند.
2. داستان ذي القرنين.(3)
3. داستان صالح و ناقه او. (4)
4. داستان ابراهيم و پرستشهاي گوناگون او.داستان ابراهيم و شكستن بتها. ماجراي آتش و ابراهيم و تبديل آتش به گلستان.داستان ابراهيم و رؤياي او. (5) داستان ابراهيم و اسماعيل و ماجراي قرباني كردن او...
5. داستان يونس. (6)
داستان يوسف و برادرانش؛ رؤياهاي يوسف، زنداني شدن يوسف، عاشق شدن زن عزيز مصر به يوسف. (7)
6. داستان موسي و تولد او و بزرگ شدن او در كاخ فرعون و مسائل بعد از آن. (8)
7. داستان طوفان نوح و گزارش کامل آن در قرآن. (9)
8. داستان مورچه ها و سخن گفتن آنها.
9. داستان آورده شدن ملكه سبا، بايك چشم به هم زدن. (10)
10. فرزند دار شدن زكريا آن هم در كهنسالي و ولايت يحيي. (11)
11. ماجراي مريم و وضع حمل او كه استثناي تاريخي است.
12. سخن گفتن حضرت مسيح در كودكي. (12)
13. داستان آدم و حوا. (13)
14. داستان پسران آدم. (14)
15. داستان نوح و كشتي سازي او.
16. داستان درختان ميوه اي كه در يك شب پوك و سياه شد.
آيات بسياري كه توصيف بهشت مي كنند و از همه نوع ميوه و غذاها نويد مي دهند.
گفت و گوي خداوند با فرشتگان و نيز با شيطان.
پرداختن به مقوله جن و ملك و شيطان.
داستان چهار پرنده و كوبيده شدن و احياي دوباره ي آنها.
داستان گاو بني اسرائيل و چالش بر سررنگ گاو و...
اين آيات و داستانها فكر برانگيزند و بدان توانايي جوشش مي دهند و زمينه را براي فكر و انديشه در حوزه ها و ساحتهاي ديگر فراهم مي سازد.تمامي موردهاي بالا و همانند آنها، به گونه اي است كه شنونده را به درنگ و دقت مي كشاند. سؤالهاي گوناگوني فراروي او قرار ميدهد. و كاووش براي دريافت پاسخ، فضاي ذهني جديدي فراهم مي آورد.و همين فكر كردن است كه مي تواند فرهنگ و تمدن بسازد. همين فكر كردنها و به پرواز در آوردن هماي سعادت فكر است كه خود به خود عقلانيت را به ارمغان مي آورد.
حتي ممكن است حروف مقطعه در ابتداي بسياري از سوره هاي قرآن براي همين نكته باشد، تا عرب جاهلي به درنگ واداشته شود.
حتي سوگندهاي قرآن نيز مي تواند از همين زاويه مورد توجه قرار بگيرند.افراد بينديشند كه چرا خداوند به هر چيزي، حتي به پندار آنان كم ارزش، يا بي ارزش، سوگند ياد مي كند. چيزهايي كه به پندار آنان ، چه بسيار نامقدس و ضد ارزش بيايد.مهم اين است كه مي تواند روزني بگشايد به روشنايي و قوه ي فكر را شكوفا سازد.
آيات بسيار ديگري نيز هست كه انديشه برانگيز و انديشه ساز است همچون آياتي كه انسانها را به توجه به پيرامون خود و اين سوي و آن سوي فرا مي خواند: «افلا ينطرون الي الابل كيف خلقت» و... پرداختن به اين آيات خود فرصت ويژه اي مي طلبد.اين امور سبب شد تا در عرب جاهلي با بعثت پيامبر، انديشيدن شكل بگيرد.اگر به عنصر خيال انگيزي، به عنوان علت و عامل اصلي انديشه سازي توجه شود، بسياري از آيات قرآن برخوردار از اين ويژگي است.
شما مي بينيد همين كساني كه از قرار دادن يك سنگ در مكان خود بدون جنگ و خون ريزي ناتوان هستندـ در دوره پيش از بعثت ـ با آمدن قرآن و خواند آن و پس از درگذشت نبي اكرم(ص) در عقلانيت به مرحله اي از شكوفايي و رشد مي رسند كه دست كم سه ايده و طرح براي اداره جامعه ي تازه مسلمان خود ارائه مي كنند:
جالب تر آن كه براي جاگيري افراد در اين جايگاه ها، مدعيان گوناگوني هم وجود دارد.
آنان كه براي ترك نزاعها، درگيريها و كشت و كشتار در مدينه، سراغ اهل مكه رفته بودند و از آنان درخواست كمك داشتند، اينك گردهم جمع شده و با گفت و گو و قانع كردن يكديگر، به بست و گشاد امور، حتي سياسي خود مي پردازند. خلافت را خود اينها بر مي گزينند.همانان كه روزگاري در پي محمد امين(ص) بودند، تا از مكه به مدينه بيايد و صلح و آرامش را براي آنان به ارمغان آورد، اينك خود آنان براي اداره امور مدينه، خلافت را بر مي گزينند و به عنوان يك تجربه جديد در بوته آزمايش اش مي نهند و مدام به رفع كاستيهاي آن مي پردازند.به گونه اي كه بعد از كشته شدن عثمان و يك ماه به هم ريختگي مدينه، اصحاب پيامبر و بزرگان قريش، سراغ مدني ها رفته و از آنها براي بازگرداندن نظم و آرامش به شهر كمك مي گيرند.و آنها هم كمتر از دو روز مسأله را حل كرده و علي بن ابي طالب را بر منصب حكومت مدينه مي نشانند. (15)
با توجه به تجربه ي قرآني، عنصر داستان را در تعالي و رشد فكري جامعه نمي توان ناديده انگاشت.نكته هايي از تاريخ پيشينيان، بسترساز طرح پرسش خواهد شد كه زمينه ي اصلي توليد انديشه را فراهم مي آورد.
2. پرسش خاستگاه انديشه
كسي كه شهامت پرسيدن داشته باشد، پس شهامت دانستن هم دارد.از اين سخن تعجب نكنيد.شماري از دانستن خيلي چيزها وحشت دارند و به همين علت هم هست كه نمي پرسند و از پرسيدن ديگران هم به وحشت مي افتند.
تمامي كساني كه در قلمرو دانش به جايي رسيده اند و بيشتر اثرگذار بوده و هستند، كساني اند كه بيشتر پرسش گر بوده اند. و براي پرسشهاي خود، هيچ حريم و مرزي را باور نداشته اند.وقتي به روايات رسيده از پيشوايان معصوم مي نگريم، تمامي روايات (مگر اندكي از آنها) بعد از پرسش مطرح شده اند.
روش ائمه اين گونه بوده تا كسي پرسشي نمي كرد، چيزي نمي گفتند.اين يك روش بسيار پسنديده است.دانشمندان هم اين گونه اند، تا كسي چيزي نپرسد، لب به سخن نمي گشايند.تا نگريد طفل كي جوشد لبن.
شهامت در طرح پرسش
دانش آموزي از معلم شما مي پرسد: اگر ما را خدا آفريده، پس خدا را چه كسي آفريده است؟
معلم به جاي پاسخ به شدت با دانش آموز برخورد مي كند و با خشم او را به جاي خود مي نشاند، معلم براي دانش آموزان توضيح ميدهد كه مراقب شيطان باشند. شيطان مدام در حال فريب است.دانش آموزي از گوشه ي كلاس بر مي خيزد و از معلم مي پرسد: اگر شيطان ما را فريب ميدهد چه كسي شيطان را فريب ميدهد؟
معلم داد و بيداد راه مي اندازد كه اين دانش آموز، دچار فريبهاي شيطاني شده است.
هرگز نبايد نگران اين دست پاسخها بود. بيشتر، افراد بي سواد و يا بي مايه در برابر هر پاسخي شارلاتان بازي در آورند.اينها شهامت اين را هم ندارند كه بگويند نمي دانيم.چون خود نمي دانند و احساس حقارت مي كنند، فرافكني كرده و با اهانت به پرسش گر، برآن هستند او را هم در قد و اندازه خود نگه دارند. بزرگاني كه خود بزرگ شده اند، بيشتر به جهت پرسشهايي است كه هم خود داشته اند هم شاگردان ايشان.از اين روي، شاگردان اين بزرگان در يك داد و ستد علمي بزرگ شده اند.اصول فلسفه و روش رئاليسم، حاصل پرسشهاي چند شاگرد تيز هوش بوده كه در عرصه علم و فرهنگ معاصر، واقعاً تأثيرگذار بوده اند.
براي پرسيدن، از هم اكنون، بايد هم به خود و هم به پرسش خود ارزش داد. هر پرسشي ارزش مطرح كردن را دارد. شماري مي خواهند با تبديل پرسش به شبهه، از ارزش آن بكاهند و پرسش گر را از جايي كه قرار دارد، به پايين بكشند. شبهه پرسش نيست، بلكه رفتار است.تمامي كتابهاي موجود در عرصه هاي گوناگون، پاسخي است به پرسشهاي بشر. در موضوع هر علمي گفته اند: موضوع علم همان مسائلي است كه به يكديگر ارتباط پيدا مي كنند. يعني علوم با پرسش و از پرسش آغاز مي شوند.كتاب امام خميني ، با عنوان: حكومت اسلامي، پاسخ به پرسشهايي است كه مطرح شده بود. اگر پرسش گر آن پرسشها را بيان نمي كرد و امام خميني هم پاسخ نمي داد، معلوم نبود كه تئوري حكومت اسلامي در قرن بيستم، آيا شكل مي گرفت و تحقق مي يافت؟ همان پرسشها بود كه سبب نظريه حكومت اسلامي و ولايت فقيه امام خميني، به آن گستردگي شدند.
تبديل پرسش به مسأله
در بين حوزويان، كمتر سخن از دغدغه هاي آنان است. و برنامه ريزي حوزه، مبتني بر دغدغه ي افراد نيست؛ بلكه همه ي افراد، يا بيشتر، درس مي خوانند تا بهتر و بيشتر بدانند. گردآوري و انباشت انبوهي از داده ها؛ البته اين انگيزه، بيشتر ريشه ي تاريخي دارد. در حوزه ي فقاهت ملاك و معيار اعلم بودن است، يعني دانستن بيشتر. و اين اعلميت به ساير موارد نيز سرايت كرده است. مي خوانند تا بدانند، بلكه بيش تر بدانند تا از ارزش و امتياز بيشتري برخوردار باشند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در درياي ساكن دين، امواجي پر خروش پديد آمد و با طرح پرسشهاي كاملاً جدي و جديد و يا با زباني نو، حوزويان به تكاپو واداشته شدند و جان تازه اي در معارف ديني دميده شد. البته در بخشي از طلاب و حوزويان. آن بخش از طلاب كه در پي پاسخ به اين گونه پرسشها بر آمدند؛ ولي بيشتر همان روند عادي و رايج حوزه را ادامه دادند و بعضي هم بنا را بر ناسازگاي با پرسش گران گذاشتند و رفتار آنان را به بوته نقد نهادند و از خود پرسشها و ارائه راهكارهاي نوين براي ريشه يابي و پاسخ گويي به آنها، غفلت ورزيدند.
اگر به كاركرد مراكز وابسته به حوزه علميه، در اين چند سال توجه شود، در مي يابيم در اين مراكز افرادي برنامه ريزي كرده اند تا افراد ديگري به اين مجموعه وارد شوند و درس بخوانند و چيزهايي بدانند.روش تحقيق، عربي، انگليسي، ادبيات فارسي، اقتصاد، جامعه شناسي، روان شناسي، قرآن پژوهي، كامپيوتر، فلسفه غرب، كلام جديد، تاريخ، و ... مجموعه درسها و عناويني است كه در ذيل آن انبوهي از اطلاعات به افراد تحت پوشش داده مي شود. اين مركز كارهاي مفيدي كرده اند. نكته هاي فراوان مبهم و تاريك را روشن ساخته و بر دائره ي دانش حوزه و حجم آن افزودن اند. و اين روندي است كه حوزه خود بايد بدان سو راه مي سپرد؛ مگر اين كه حوزويان دانشهاي خاصي را مي خوانند و اين مراكز بر فهرست درسها، اموري چند را افزودند.
اين روش رايج حوزه است. از اين روش رايج بر مي آيد كه خود حوزويان درگير نيستند، با دغدغه و مشكل دست و پنجه نرم مي كنند؛ بلكه در پي فراگيري يك دانش خاص و تخصص در آن دانش خاص برآمده اند، تا بتوانند امور را به پيش ببرند. روند مرسوم حوزه هم اكنون اين چنين است. اگر بتوان نگاهي بيروني و از بالا به حوزه داشت، بيشتر اشتغال در بين دانش پژوهان حوزوي اين گونه است.البته به تازگي شماري به شبهات و پرسشهاي نوين ديني روي آورده اند.در حقيقت پرداختن به دانش كلام را در سرلوحه كار پژوهشي و علمي خود قرار داده اند.
گرچه اين روند لازم و بايسته است، ولي آيا كافي هم هست؟ متأسفانه همان سستي و ناهماهنگي را كه در عرصه هاي ديگر، شاهد و ناظريم؛ در نظام آموزشي حوزه نيز درگير با آن هستيم؛ بلكه وضعيت به مراتب بدتر از آن است.همان بورس بودن يك چيز كه سبب پرداختن بيش تر بدان خواهد شد، در حوزه ها نيز تا اندازه اي تبديل به روش رايج مي شود.اين درست كه بايد به پرسشهاي ديني و كلامي پاسخ داد و طلبه ها با اين دانش و فن مناظر آشنا شوند، ولي تا به چه شمار از طلبه ها.آيا همه طلاب را مي توان در گير آن كرد؟
دقت شود كه در نگاه و تحليل بالا، خود طلبه، مشكل ندارد.او به عنوان يك طلبه و ديندار، خود با دشواري و دغدغه ي خاصي رو به رو نيست، تا به پژوهش در باره ي آن بپردازد؛ بلكه دغدغه اش تخصص يافتن است.اين كار مفيدي است و نيز لازم؛ ولي كافي نيست. فكر مي كنم كه فرق بين سؤال داشتن (question) به معناي پرسش و مسأله داشتن (problem) به معناي دغدغه همين است. (16)
براي پرسش بايد پاسخ پيدا كرد، ولي براي مسأله پاسخ پيدا نمي شود؛ بلكه بايد آن را بر طرف كرد، يا راه حل پيدا كرد. مسأله از يك سو ريشه در پرسش دارد و از سوي ديگر، ريشه در مشكل. (17) از مسأله مي توان به دانش رسيد. موضوع هرعلم مسائل آن علم است، نه سؤالهاي آن علم. (18)
جان ديوئي معتقد است:
«اولين مرحله تحقق احساس وجود يك مشكل است. به اين معني كه پژوهش گر در كار خويش با مانع يا مشكلي رو به رو گرديده است كه در حل آن ابهام يا ترديد دارد و نمي تواند در مقابل آن ساكت بماند.»
بنابراين اين نقطه آغازين در انجام هرگونه پژوهش است و نقش آموزش افراد براي مسأله يابي كه در برخي نظامهاي آموزشي برآن بسيار تأكيد مي شود نيز از همين امر نشأت مي گيرد. هرچه ضرورت پرسش در هنگام تدريس براي فراگير بيشتر مطرح شود و از او خواسته شود تا ذهن خود را براي طرح پرسشهاي بيشتر فعال سازد، مي توان انتظار داشت كه در آيند نياز به تحقيق و پيشرفت در او، فزوني يابد.
از طلبه اي پرسيدم كه به چه كاري مشغولي؟ گفت: در رابطه با هلوكاس تحقيق مي كنم و همين طور در رابطه با حكومتهاي جهان.براي تحقيق در باره هلوكاس زبان انگليسي دست كم ابزار آن است. ضمن آن كه مسأله هلوكاس چه ربطي مي تواند به شخصيت حوزوي او داشته باشد. با توجه به به اين كه هلوكاس يك مقوله تاريخي است و با روش پژوهش تاريخي بايد مورد مطالعه قرار بگيرد.افزون بر اين، ضرورتي ندارد كه طلبه تمام وقت خويش را روي هلوكاس بگذارد، بلكه مي تواند با مطالعه ي يك يا دو مقاله ي تحقيقي، نظر خود را معطوف به آنها كند و هرجا كه لازم شد نظرش را مستند به همان مقاله اي كه خوانده است بازگو كند.اين دغدغه او نيست، بلكه پرسش تحميل شده بر اوست.
پي نوشتها:
1. داستان يوسف (درخواب ديدن يازده ستاره كه او را مي پرستد. به چاه انداختن برادران، يوسف را، زنداني شدن يوسف، عاشق شدن زن عزيز مصر به يوسف، داستان يوسف و برادرش بنيامين، آمدن يعقوب به ديدار يوسف. داستان ابراهيم و پرستش ستارگان و ماه و خورشيد و انكار همه ي آنها و ايمان به خداي يگانه و شكستن بتها و انداختن تبر بر گردن بت بزرگ. داستان خواب ديدن ابراهيم و ذبح اسماعيل و آمدن گوسفند و ادامه ماجرا. داستان دو برادر كه با درختان خشك و ميوه هاي فاسد باغهاي خود رو به رو شدند. داستان سليمان و بلقيس و آوردن ملكه با تخت اش، آن هم با يك چشم بر هم زدن. داستان مورچه ها و سخن گفتن آنها. داستان هدهد و گزارش كامل او. داستان چهار پرنده و كوبيده شدن و احياي مجدد. زاييدن پيره زن برخلاف عرف و روند مرسوم. داستان مريم و بچه دار شدن زن بدون شوهر. سختن گفتن عيسي در گهواره. داستان كودكي موسي و انداختن او در نيل. داستان گاو بني اسرائيل. تمامي معجزات موسي. عصاي مار شده، به دونيم شدن رود نيل، داستان يونس و فرو رفتن او در شكم ماهي. ناقه صالح. و...
2. انبياء ، آيه 96-97.
3. كهف، آيه 84-99.
4. اعراف، آيه 74-80؛ هود، آيه 61-68؛ شعرا ، آيه 142-160؛ قمر، آيه 31-34؛ نمل ، آيه 54-56 و...
5. زخرف، آيه 26-29؛ انعام، آيه 75-88؛ انبيا، آيه 52-74؛ صافات، آيه 84-100و ...
6. صافات، آيه 140-149.
7. يوسف، آيه 4-105.
8. قصص، آيه 4-44؛ طه، آيه 9-102؛ شعرا، آيه 11-169؛ اعراف، آيه 100-157.
9. هود، آيه 26-50.
10. نمل، آيه 16-45.
11. مريم، آيه 3-16.
12. آل عمران، آيه 34-48.
13. بقره، آيه 30-38.
14. مائده ، آيه 27-32.
15. ر ك: تاريخ طبري، يعقوبي و ابن اثير، بعد از كشته شدن عثمان.
16. سؤال به معناي درخواست كردن است. چيزي است كه نمي دانيد و مي پرسيد، تا بدانيد. كم مي دانيد، مي خواهيد بيشتر بدانيد. چيزي كه مي دانيد و مي خواهيد طرف مقابل را بيازماييد. چيزي كه مي دانيد و طرف مقابل را مي خواهيد مسخره كنيد. سؤال همان چيزي است كه بيشتر به آگاهي مي انجامد. مسأله از سؤال عربي گرفته شده و به معناي درخواست است. خواسته شده. چيزي كه مورد درخواست قرار گرفته است. درخواست به جهت نداري يا درخواست به جهت نداني. مسأله به معناي جست و جو براي برآوردن نياز است. دو مسأله دغدغه محوري، نياز دروني است كه بايد برآورده شود. بدين جهت دو مسأله نكته مهم و محوري، نياز دروني است كه بايد برآورده شود. بدين جهت در مسأله دغدغه نهفته است. مسأله مي تواند پرسش محوري باشد كه پيرامون آن پرسشهاي ديگري مطرح است كه اگر به آن پاسخ داده شود، خود به خود، به پرسشهاي پيرامون نيز پاسخ داده شده است.
17. مشكل پديده اي است غير عادي، كه در روند كار سيستم و سامانه وجود دارد و چون اخلال و بي نظمي ايجاد مي كند سبب افت يا كاهش كمي و كيفي جريان كارها و بازده سيستم مي گردد. مشكل عبارت است از: شكاف بين وضعيت موجود و آن چه بايد باشد. مشكل پديده اي است غير عادي كه در روند كار سيستم وجود دارد و چون اخلال و بي نظمي پديد مي آورد، سبب افت يا كاهش كمي و كيفي جريان كارها و بازده سيستم مي گردد.
18. علم واژه عربي است. علم به معناي آگاهي و دانايي است. بين آگاهي و دانايي تفاوت است. آگاهي همان تصور و تصديق است و دانايي مجموعه اي از تصديقهاي مربتط با هم.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}